روزمرگی 2
از اون پست روزمرگیهای زنونه...........
اول از همه از مهمونی هفته پیشم بنویسم که 15 نفر مهمون داشتم...هم دانشگاهیهای نی نی به همراه بانوان محترمشان
اولین بار بود که میومدن و من می خواستم همه چی عالی باشه از 2 شننبه خرید کردم و از 4 شنبه شروع به آشپزی....از اونجایی که وقتی می خوای همه چی خوب باشه بدتر خراب می شه......سالاد ماکارونیم که شور شد ....وای که مجبور شدم موادشو بیشتر کنم تا شوریش خوب بشه ...بعدش نوبت سوفله بود که پوره سیبزمینیش تخم مرغش زیاد شد و تبدیل به کوکو سیب زمینی شد.........در ضمن بسیار شور.............اونقدر که نی نی مسخره ام می کرد از این به جای نمک استفاده کن بریز تو غذا های دیگه.........4شنبه و 5 شنبه فقط آشپزی کردم و جمعه به همراه نی نی نظافت منزل البته نی نی همیشه جارو برقی و بخارشور می زنه اما با توپ و تشر من چون آقا تنبل هستن و همه کارها رو دقیقه 90 انجام میدن...........
دوش گرفتم موهامو درست کردم و ساعت 7 آماده آماده بودم........به نی نی گفتم گناه دارن این ماهی ها بیا آبشونو عوض کن و خودم رفتم صندل پاشنه بلندمو پوشیدم و چیکان چیکان اومدم که وای چشمتون روز بد نبینه .............آقا ظرفی رو که من شستم و خشک کردم که چیپس بریزم برداشته پر از آب کرده که بریزه ت ظرف ماهی ها و نصف ظرف آب خالی شده وسط آشپزخونه بدون راه آب من..........................من اصلا تی ندارم .......صندل پاشنه بلند پامه...............خدای من........جیغ و ویغ من رفت هوا و خودش سعی می کرد که خراب کاریشو درست کنه......حوله آشپزخونه رو برداشت و انداخت رو زمین که آبها رو خشک کن............بازم صدا جیغ بنفش من.................انداختمش از آشپزخونه بیرون...مثل بچه های گناه کار دم در آشپزخونه ایستاده بود و منو نگاه می کرد ...دلم واسش سوخت مخصوصا نبود..........بغلم کرد و کلی خندیدیم.......
مهمونهام اومدن و خیلی خوش گذشت خوردیم نوشیدیم رقصیدیم و بازی کردیم تا ساعت 3..............مهمونها که رفتن خونه دیدنی بود چون با کفش اومده بودن و نوشیدنیها در حین رقص زمین ریخته بود خونه محشر بود همه جا نوچ و سیاه ........رو زمین پر از آجیل و چیپس و........و میز شام هم همچنان برپا.......ساعت 3 تنها کار یکه کردم باقی گذاشتن باقی مونده غذاها تو یخچال بود و خواب...........
فرداش من ظرفهارو شستم و نی نی جارو و بخارشور....تازه کلی ظرف یکبار مصرف گرفته بودم بازم 1.5 ساعت ظرف شستم.....................
نکته ای که یادم رفت شنبه هفته گذشته ساعت 8 صبح که رفتم سر کار لیوانم موقع شستن تو دستم شکست و به شدت دستمو برید تمام هفته پیش دستم باند پیچی بود و من این همه کدبانو بودم....
طول هفته هم 3روز ورزش......1 روز شوئ لباس......1 روز بعلت دل درد زنانه در منزل و یک روز هم نگه داری از بچه خواهر در منزل سپری شد...........
نی نی رفته از ای دستگاه های ورزشی خریده توتال کور2...............هرشب بعد از دیدن سفری دیگر با دیدن سالوادور جو زده می شه میره ورزش و تمام مدت ورزش به روح و روان سالوادور فحش میده............
راستی این جریانات مال جمعه پیش نه پیشترش بود