توي آرايشگاه همش مي ترسيدم نكنه خوب درستم نكنه ....وقتي آرايشم مي كرد خودمو نمي ديدم ...كارش كه تموم شد خودمو ديدم ...قيافه ام با اون همه آرايش واسه خودم عجيب بود اما راضي بودم ...موهامو هم كه درست كرد خيلي راضي تر شدم مخصوصا كه چند تا از مشتريهاش همش به به چه چه مي كردن كه مثل عروسك شدي..................

دلم مي خواست ني ني زودتر منو ببينه.......وقتي ديد گفت واي عزيزم چقدر زشت شدي....يعني خوشگل شدي ...عادتشه اينطوري تعريف كنه.............تو ماشين تا برسيم باغ واسه عكس...ساعت ۱ يا ۱/۵ بود...ساعت تعطيلي مدارس......واي كه چقدر با اين دختر دبيرستاني ها حال كردم...........مسيرمون از تو فاز يك شهرك غرب بود...........همه واسمون دست تكون مي دادند.....يك سري دختر مدرسه اي از توي يك ون جيغ مي كشيدن بد بخت شدي..........يك سري ديگه مي گفتن نترشيدي..........خلاصه اينكه خيلي با حال بود منو ني ني هم كه با همه باي باي مي كرديم

تو باغ خيلي سرد بود..منم سرمايي ....واي نمي دونيد چه مصيبتي بود اون روز هم هوا ابري بود و گه گداري بارون ميومد اما تو اين فصل خيلي زيبا بود...........

از باغ هم رفتيم آتليه و بعدش رفتيم به سمت كردان...باغ خودمون............عروسيمون توي ويلاي وسط باغ بود.....خدمات مجالسيه واقعا زحمت كشيده بود.........ورودي سالنمون خيلي خوشگل بود فاصله جايي كه ماشين پارك كرديم تا بياييم تو سالن يك سري آدم ايستاده بودن من از دور تشخيص نمي دادم كيا هستن اما همش دلم مي خواست زودتر برم تو...........خيلي لحظه هاي قشنگي بود خيلي الانم كه يادش مي افتم دلم قنج ميره .......رفتيم تو اتاق عقد ....دور تا دور سفره عقد قرار بود شمع باشه و روشنش كنند منم مي ترسيدم اگه فيلمبردار بخواد بعد از عقد از سفره فيلم بگيره ديگه اثري از شمعها نمونده باشه به فيلم بردار گفتم اونم همه رو از اتاق بيرون كرد و اول فيلم گرفت.......سر عقد مواردي پيش اومد كه بسيار حرص خوردم از قبيل اينكه موقعي كه داشت خطبه عقد خونده مي شد موبايل مادر شوهر محترم كه بالاي سر من ايستاده بود با يك زنگ مسخره زنگ مي خورد.........موقع عكس گرفتن خيلي قر و قاطي بود و.........................

از لحظه اي كه اومديم پايين پيش مهمونها ديگه تصميم گرفتم حرص نخورم ....از لحظه اي كه اومديم تو سالن شروع كرديم رقصيدن تا آخر شب كه مهمونها رفتن وقتي عروسي تموم شد ما فهميديم كه جايگاه عروس  داماد داشتيم واسه نشستن .........اينقدر رقصيديم خودمونو كشتيم..........مخصوصا كه اگه منم مي خواستم بشينم ني ني به هيچ وجه حاضر نبود بشينه.........خاله ام تا حالا ني ني رو نديده بود اون شب مي گفت تو اين داماد رقاصو از كجا پيدا كردي.............خيلي خوش گذشت .......هميشه فكر مي كردم عروسي خودم بهم خوش نمي گذره اما خوش گذشت........حتي موقع شام كه مي خواست فيلم بگيره هم ما دور ميز مي رقصيديم .......همه دورمون مي خنديدند.........

ديشب واسه ني ني كتلت درست كردم موقع خوردن كه اومدم ميز و بچينم ظرف كتلتو گذاشتم روي ميز تا اومدم رد شم همهش با ظرفش ريخت روي فرش ...اينقدر عصباني شده بودم داشت گريه ام مي گرفت ني ني هم هول شده بود مي گفت اشكالي نداره من همه اشو مي خورم ناراحت نشو منم عصباني غر مي زدم كه ديگه شام نمي پزم ...ديگه آشپزي نمي كنم ....ديگه تو آشپزخونه نمي رم....ني ني هم كه از اين همه غرغر من هاج و واج مونده بود گفت عزيزم مي خواي از هم جدا شيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟كتلت درست كردم اما يكي از ناخن مصنوعي هام نيست؟؟؟.......نمي دونم كجاست؟؟؟.............ديشب فكر مي كردم حتما ناخنم تو مايع كتلت جا مونده به خاطر همين همش ريخت زمين ..............خيلي غصه خوردم